سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید حمیدرضا برقعی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
قالب شعر : مربع ترکیب

زنی از خاک،از خورشید، از دریا قدیمی‌تر            زنی از هاجـر و آسیه و حوا قـدیـمی‌تر

زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمی‌تر            زنی از نیّت پـیـدایِـش دنـیـا، قـدیـمـی‌تر


که قبل از قصۀ«قالوا بلی» این زن بلی گفته‌ست

نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته‌ست

ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه            به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه

شبی در عرش، از تسبیح او افتاد یک دانه            از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه

نشانْد آن دانه را در آسمان، با گریه آبش داد

زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد

زنی آن‌سان که خورشیدست سرگرم مصابیحش            که باران نام او را می‌ستاید در تواشیحش

جهان آرایه دارد از شگفتی‌های تلمیحش            جهان این شاه‌مقصودی که روشن شد ز تسبیحش

ازل مبهوت فردایش، ازل حیران دیروزش

ندانم‌های عالَم ثبت شد در لوح محفوظش

چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، زهرا            ازل زهرا، ابد زهرا، قَدَر زهرا، قضا زهرا

شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا            چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!

مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم

رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم

مدام او وصله می‌زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر            که جبرائیل می‌بندد دخیل پَر بر آن چادر

ستونِ آسمان‌ها می‌گذارد سَر بَر آن چادر            تیمّم می‌کند هر روز، پیغمبر بر آن چادر

همان چادر که مأوای علی در کوچه‌ها بوده‌ست

کمی از گرد و خاکش، رستخیز کربلا بوده‌ست

غمی در جان زهرا می‌شود تکرار در تکرار            صدای گریه می‌آید به گوشش از در و دیوار

تمام آسمان‌ها می‌شود روی سرش آوار            که دارد در وجودش روضه می‌خواند کسی انگار

برایش روضه می‌خواند، صدایی در دل باران

که یا أُماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان

خدا را ناگهان در جلوه‌ای دیگر نشان دادند            که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند

صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند            ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند

صدای گریه آمد، مادرم می‌سوخت در باران

برای کودک خود پیرُهن می‌دوخت در باران

نقد و بررسی